# بی حالی#دلتنگی#درس#دوستان

  • بی نام
  • شنبه ۲۱ فروردين ۹۵
  • ۲۱:۲۵

ی وقتایی میشه حس و حاله هیچ کاری رو نداری

ی وقتایی هم میشه اینقدر انرژی داری که هرکاری رو همون موقع انجام میدی

اما اما ی وقتایی هم هست تو زندگی که نه انرژی داری نه بی انرژی هستی 

الان من دقیقا در همین حس و حالم دراز کشیدم کف اتاق خوابگاه دارم مینویسم 

بقیه بچه های اتاقم هر کدوم مشغوله کاری هستن یکی گزارش کار مینویسه یکی آهنگ گوش میده یکی نشسته بالا سر من

داره اینور اونورو نگاه میکنه (خخخخ بنده خدا لپ تابش دسته منه همیشه و کلیم اذیتش میکنم ) یکی دیگه هم که فقط اسمن هم اتاقیم با هم 

جمعا میزان حضورش تو اتاق به ده دقیقه نمیرسه کلا الان هرکی ی کاری میکنه

الان خیلی خیلی دوس داشتم حوصله میکردم بشینم درس بخونم اما هرچی فکر میکنم میبینم عمرا پاشم 

بسوزه پدر تنبلی که من یکی بیچاره شدم ههههههعععععععععععععععععععععععیییییییییی :)))

#دلتنگی#بی حالی#درس#دوستان

روزهای سخت دانشجویی ...

  • بی نام
  • جمعه ۱۶ بهمن ۹۴
  • ۲۳:۲۸

داشتم به خاطراتی که در این چند سال دانشگاه برام اتفاق افتاده بود فکر میکردم 

یکی از روزهای ترم سه بود اواخر اسفند از لحاظ پولی به پیسی خورده بودم  اون روز نه من پول داشتم نه هم خونگیم دریغ از یک دوزاری پول نهارو صلف خوردیم گذشت و گذشت تا موقع شام شد هیچی دیگه هی خودمونو میزدیم به اون راه که گشنگی از سرمون بپره اما انگار نه انگار ماهم که پولی نداشتیم تو خونه گشتیم و گشتیم و از سوراخ سمبه های خونه هرچیزه خوردنی بود پیدا کردیم که شامل رشته آشی مقداری عدس مقداری لپه مقداری هم شیوید بود آقایی(خانمی) که شما باشی همشونو با هم قاطی کردیم و مقداری آب قاطیش کردیم و گذاشتیم رو اجاق گاز به امید شام!!! مگه میپخت خدود دو ساعت رو اجاق بود که خسته شدیم گفتیم هرچه بادا باد  آوردیمش گذاشتیم رو زمین من و دوستمم یکی ی قاشق به دست خوشحال که آقا شام داریم :) رفتیم سراغش که آقا چشمتون روز بد نبینه قاشق اولو که خوردیم یک حالی شدیم که نگو و نپرس از بس که تلخ بود تلخا !!! اما چون خیییییلی گشنه بودیم مجبوری چندتایی قاشق خوردیم . خوشبختانه مسموم نشدیم :)

کلا دیگه نمیدونستیم چیکار کنیم حالا امشب ی چیزی پیدا کردیم ولی مونده بودیم برای روزای دیگه چیکار کنیم خیلی ناامیدانه خوابیدیم ...

فردا صبح که بیدار شدیم نگاهی به گوشی انداختیم و دیدیم بله پیام کوتاه از بانک اومده  وام ریختن یعنی اینقدر خوشحال شده بودیم که سر از پا نمیشناختیم :)) و بلافاصله بسی خوشحال رفتیم خرید  :))

اندر احوالات دانشگاه (صنعتی) شاهرود

  • بی نام
  • چهارشنبه ۲ دی ۹۴
  • ۱۸:۰۸

دانشگاه (صنعتی)  شاهرود باز هم به حول و قوه الاهی تغییر نام داد

دانشگاه شاهرود در سال 91 از صنعتی شاهرود به شاهرود خالی تغییر نام داد ولی با تدبیر و عنایت مسئولین دانشگاه هم اکنون به دانشگاه صنعتی شاهرود برگشت :)))

ما که نفهمیدیم اینا دارن چیکار میکنن این رئیس دانشگاهمونم که بهش میگیم عمو فاتح دلشو به چه چیزایی خوش میکنه والا ...

دوباره حوصلشون سر رفت اومدن گیر دادن به اسم دانشگاه یکی نیست بگه خوب این کارا چه کمکی به دانشجو یا اصلا دانشجو به ... به خودتون چه صودی میرسونه

چوم والا من بنده که چیزی سر در نیاوردم اون از آموزش پرورش با اون تغییر اسم های الکی حالام که اومدیم مثلا دانشگاه از دست این بچه بازیا خلاص نشدیم

ههعععی خدا بخیر بگذرونه بعد دانشگاه رو

خخخ مصلا اسم پادگانو بزارن بادگان یا وادگان بعدشم برا این کار کلی خوشحالا  

یک روزبرفی...

  • بی نام
  • سه شنبه ۱۷ آذر ۹۴
  • ۱۴:۱۰

یک روز برفی ...

دوشنبه یکی از بهترین روزهای زندگیم 

خدایا از این نعماتی که باعثه خوشحالی ما بنده هات میشه تشکر 

خدایا دوست دارم 

دوشنبه واقعا عالی بود با ی سری از دوستان رفتیم کلی برف بازی کلی هم برف خوردیم البته بزور :))

فکرشم نمیکردم ی روز تو این شهر اینقدر خوش بگذره جای شما دوستان هم که نبودید خالی بود.

برف واقعا عالیه مخوصوصا زیادش ی ده سالی بود اینجوری برف ندیده بودم 

:)

:)

برف پاییزی...

  • بی نام
  • دوشنبه ۱۶ آذر ۹۴
  • ۰۳:۱۴

تمام کوچه ها از برف و یخ پُر


نگاه ام روی یخ ها می خورد سُر


ز حجم برف روی شاخه هایش


درختی در خیابان می زند غُر

اینم اولین برف پاییزی شاهرود 

خوابگاه پردیس دانشگاه شاهرود ساعت 3:11

درست روز دانشجو  

خععععععععععععععلی خوب بود جای همه دوستان خالی :)

**** یگ مدتی نبودم حالا که اومدم با برف اومدم