- بی نام
- دوشنبه ۱۷ خرداد ۹۵
- ۱۹:۲۷
داشتم پستی از وبلاگ خانومی(آدرس:)) میخوندم که یاده این روز های خودم افتادم
الان حدوده چهار ماه و خورده ای است (حسابشو دیگه نمیکنم) که هر دو هفته یکبار کمی بیش و کمی کاست همدیگه رو میبینیم
یادمه شبایی بود که تا ساعته دو و سه شب بیرون بودیم چون یکیمون حالش خوب نبود و میخواست قدم بزنه اما الان تو این چهار ما و خورده ای
یک بار اونهم نه تنهایی رفتیم قدم زدیم نمیگم از دستش عصبانیم نه ولی چرا ی کم عصبانیم اونم نه برای این که دیگه اینجوری نیستیم و نه برای خودم
برای اینه که میترسم این ارتباطشون تا آخر ادامه نداشته باشه و اون از همه چیش برای این رابطش زده از بهترین دوستش زد تا رابطش قوی تر بشه واگر
این رابطه تموم بشه داغون میشه میدونم چون میشناسمش حتی از خودشم بهتر
الانم براش آرزوی موفقیت میکنم و امیدوارم که زندگیش سرو سامون پیدا کنه چون این چند سال خیلی سختیا کشیده
این روزها هم میگذرد پس غمی نیست.
** راستی فرا رسیدن این فرخنده ماه ،ماه برکت را به همه شما دوستان عزیز تبریک میگم