تغییر نامی ناگهانی

  • بی نام
  • دوشنبه ۲۴ خرداد ۹۵
  • ۲۰:۲۶

اسم وبلاگ رو گذاشتم بازیگوش 

هیچ ایده ی اولیه ای پشتش نبود 

همینجوری حوصلم سر رفته بود

دمه افطارم بود 

هیچیم به ذهنم نرسید

اسم وبلاگ رو عوض کردم

:) 

موضوع آرامش...

  • بی نام
  • يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
  • ۰۲:۵۳

داشتم دنباله ی موضوع خوب میگشتم که این شعر حافظ به ذهنم اومد 

البته فقط همون قسمت قرمز رنگ (از نادر اشعاریست که یادم بوده کلا شعر حفظ نمیکنم :)) )

دل می‌رود ز دستم، صاحب دلان، خدا را! دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی نشستگانیم، ای باد شُرطه، برخیز! باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل، خوش خواند دوش بلبل هاتَ الصبوح هبوا، یا ایها السکارا!
ای صاحب کرامت! شکرانه سلامت روزی تفقدی کن، درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است: «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را
آن تلخ‌وَش که صوفی اُم الخبائِثَش خواند اشهی لَنا و احلی، مِن قُبلة العُذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی، قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی‌گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود مپوشید این خرقه می‌آلود ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را

**گوشیم از این قدیمیاست که با ذغال کار میکنه **

ظرف غذا...

  • بی نام
  • جمعه ۲۱ خرداد ۹۵
  • ۰۳:۱۰

خخخخخ امروزم (سحری ) رفتم سلف که مطابقه معمول غذای بچه های اتاقو بگیرم

مثله همیشه رفتم کارت زدم مسوله سلف برا هر غذا دوتا زردآلو گذاشت تو دستام جوری  که

جا واسه برداشتن غذا نداشتم .

بعد از کلی تفکر یادم افتاد که شلوارم جیب داره و زردآلو ها رو گذاشتم تو جیبام تا بتونم غذا ها

که تو ظرف یکبار مصرف ریخته بودن رو بردارم

داشتم مثله همیشه رد میشدم که یکی صدا زد آقا پوله ظرفا !!!

حالا من :|

والا من هر وقت پول تو دست و بالم باشه بهش پول میدم

و وقتیم نباشه خیلی راحت از کنارش میگذرم میرم

اونم چیزی نمیگفت البته ی بار همون دفه اول بهم گفت منم گفتم بعدا میارم

دیگه همون شد تا امروز

خلاصه بهش گفتم برات میارم الان ندارم

در اومده بهم میگه نه نمیاری پولو بده

حالا دوباره من :|

میگم خدا بیامرز من که هر وقت داشتم دوبل دادم که حساب درست بشه

چی میگی دیگه !!

میگه نه تو نمیدی پول

والا منم اومدم بگم آخه این ظرفا رو که مجانی میاری اینجا بعدم میفروشی (منبع این حرف معتبر است)

حالا من هیچی نمیگم تو دیگه پررو نشو

اما حوصله جرو بحث نداشتم ( خودتون اگه دانشجو باشید میفهمید که چه دنگ و فنگایی داره )

و بدونه این که حرفی دیگه بزنم و جوابی بهش بدم  ظرفای غذا در دست  گذاشتم اومدم خوابگاه

خخخخخخ

نمیفهمم بعضی از این مردم چطوری میتونن اینقدر پررو باشن والا من که نفهمیدم اگه کسی فهمید به منم

اطلاع بده شاید یکی از ذهن مشغولیام  کم بشه

نماز روزه هاتونم قبول باشه حتی اونایی که روزه نیستنم با پارتی بازی قبول باشه :)